نتایج جستجو برای عبارت :

از منست این غم که بر جان منست

 
جان منست او هی مزنیدش
آن منست او هی مبریدش
آب منست او نان منست او
مثل ندارد باغ امیدش
باغ و جنانش آب روانش
سرخی سیبش سبزی بیدش
متصلست او معتدلست او
شمع دلست او پیش کشیدش
هر که ز غوغا وز سر سودا
سر کشد این جا سر ببریدش
هر که ز صهبا آرد صفرا
کاسه سکبا پیش نهیدش
عام بیاید خاص کنیدش
خام بیاید هم بپزیدش
نک شه هادی زان سوی وادی
جانب شادی داد نویدش
داد زکاتی آب حیاتی
شاخ نباتی تا به مزیدش
باده چو خورد او خامش کرد او
زحمت برد او تا طلبیدش
 
مولانا
ثابت ابی گوید امام صادق  ع بمن فرموی شما را با مردم  چار از مردم دست بداریدو هیچکس را بمذهب خود نخوانید بخدا که اگر اهل اسمان واهل زمین تصمیم گبرند که بنده ایکه خدا هدایتش خواسته. گمراه کنند نتوانند از مردم دست بداریدو هیچکس از شما از راه دلسوزی نگوید این برادر منست پسر عموی منست. همسایه منست زیرا هر گاه هرگاه خدای عزوجل خیر بنده ای خواهد روحش را پاکیزه کند انکاه هر خوبی را بشنود و بشناسد وپپزیردو هر زشتی بگوشش انکار  کند  سپس خدا در دلش کلم
امام صادق ع فرمود خدای عزوجل بادم ع وحیفرمود من تمام سخن را در چهار کلمه برایت جمع میکنم عرضکردم پرودگارا انها چیست  فرمود یکی. از ان منست و یکی از ان تو و یکی میان. تو ومردم عرضکردم  انها را بیان فرما تا بفهمم فرمود انچه از ان منست اینستکه مرا عبادت کنی چیزی را شریکم نسازی اما انچه از ان توست اینستکه پاداش عمل ترا بدهم زمانبکه از همه وقت بدان نیازمندتری واما انچه میان من وتو است دعا کردن تو  اجابت من است و اما انچه تو ومردم است اینستکه برای م
دیشب با ع حرف میزدم. حالم از اول شب خوب نبود و یهو زد ب سرم ک یکم دلداری کنم باهاش. بهش گفتم اعتماد ب نفس ندارم، احساس بدی نسبت ب خودم دارم و نمیتونم این حس رو از خودم دور کنم. بهم گفت چرا اعتماد ب نفس نداری؟ بخاطر رفتار بقیه؟گفتم شاید. و شروع کرد ب راهکار دادن شروع کرد ب تعریف کردن ازم.تعریف کردن از هر چی ک فکرشو کنی..اخلاق و حتی ظاهر..! بهش گفتم اینارو نگفتم ک شروع کنی ب تعریف کردن ازم..
اما دروغ گفتم دقیقا دلم میخاست یکی بهم بگه که اونقدری ک فک میک
ندانی که ایران نشست منستجهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بــسندادند شـیر ژیان را بکس
همه یکدلانند یـزدان شناسبـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شودکنام پلنگان و شیران شـود
چـو ایـران نباشد تن من مـباددر این بوم و بر زنده یک تن مباد
خبری نیست 
ماه معمولی نیست ...خبری هست
ابری نیست بادی نیست
یادی هست آسمان نزدیکتر نشسته است
ناخنی روی سطح ابرهای حاجب آسمان می شود کشید با سر پنجه دعا
راه دور است ....
من دورم
آسمان دور است؟ 
نمی دانم 
هم خبری هست هم خبری نیست....ناخنی روی سطح ابرها می شود انداخت با سر پنجه دعا..گریه هم می شود کرد
ابری نیست بادی نیست
آسمان خاطر خواه منست
روزِ میلاد منست
آمده‌ام دست کشم
به سر و روی عرق کرده‌ی دنیای خودم
سختمه ولی مرتب خودمو دلداری میدم میگم محیا قوی باش .. تو با این چیزا کم نمیاری .. اینا رو به جون میخری که آخرش وقتی یه آدم درجه یک شدی، کلی داستان واسه تعریف کردن داشته باشی.
من میدونم باورِ من خیلی قوی تر از اون شیش قلم قرصیه که دکتر بهم داد. من میدونم وقتی خودم بخوام رویامو بسازم، شاید روزی صدبار فکر خودکشی بزنه به سرم ولی آخرش موفق میشم.
میخوام رو پاهای خودم وایسم
من و این سگ سی
بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چکنم// زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چکنم
آه کز طعنه بدخواه ندیدم رویت// نیست چون آینه ام روی ز آهن چکنم
برو ای ناصح و بر درد کشان خرده مگیر// کار فرمای قدر میکند این من چکنم
برق غیرت چو چنین میجهد از مکمن غیب// تو بفرما که من سوخته خرمن چکنم
شاه ترکان چو پسندید بچاهم انداخت// دستگیر ار نشود لطف تهمتن چکنم
مددی گر به چراغی نکند آتش طور// چاره تیره شب وادی ایمن چکنم
حافظا خلد برین خانه موروث منست// اندرین منزل ویرانه نشیمن چک
به نام خالق بی‌همتا
#مجالس+
#دیوارنوشت
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید شاید
پرده از چهره گشاید شاید
دست افشان پای کوبان می‌روم
بر در سلطان خوبان می‌روم
می‌روم بار دگر مستم کند
بی‌سروبی‌پا و بی‌دستم کند
می‌روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
برکه بسپارد زمام خویش را
با همه لحن خوش‌آوایی‌ام
در به در کوچه تنهاییم
ای دو سه کوچه ز ما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر
ک
آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز آخر مراشناختی ای چشم آشنا چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو من هستم آن عروس خیالات دیر پا چشم منست اینکه در او خیره مانده ای لیلی که بود ؟ قصه چشم سیاه چیست ؟ در فکر این مباش که چشمان من چرا چون چشمهای وحشی لیلی سیاه نیست در چشمهای لیلی اگر شب شکفته بود در چشم من شکفته گل آتشین عشق لغزیده بر شکوفه لبهای خامشم بس قصه ها ز پیچ و خم دلنشین عشق در بند نقشهای سرابی و غافلی برگرد ... این لبان من این جام بوسه ها از دام بو
دانلود آهنگ علی صدیقی من یا من 
Download New Music Ali Sedighi – Man Ya Man
دانلود آهنگ جدید علی صدیقی به نام من یا من با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
ترانه : مهیا غلامی    موزیک و تنظیم : علی صدیقی
متن آهنگ من یا من علی صدیقی
حق نداری به کسی دل بدهی الا من
پیش روی تو دو راه است فقط یا من یا من
عاشقم دست خودم نیست به هم میریزم
که تو هم با دگران خوب شوی هم با من
 
♥♥♥
لااقل عاشقم من هم نشدی عاقل باش
لطفا الوده نکن سهم منست آن دامن
دیر می آیی و با خا
میخواهمتمثل رود که دریا رامثل ابر که رعد را، که برق رامثل شاخه که پرنده را، مثل پرنده که شاخه را
معنای بودنی، معنای جاودانگیهمیشگی و هر لحظه تازهتولد و مرگپیوند ناپیوستنیهاست لبخندتآن لحظه که شعله میکشد اشک در چشمانت
و بغض در گلویت
و آن لحظه که پسش میزنی
جان منست که بر لب می آید و بر نمی آید، از تنی که غوطه میخورد میان دریا
و نمیداند میماند یا میرود، و زندگی دیگری را ورای بودن و نبودن تجربه میکند
میخواهمت بیش از زندگی، ورای بودن و نبودن
اینه
انجمن‌ها از خدا دارد دلمحرف‌های آشنا دارد دلم
بهر بی‌دردان جفا چون تیغ زهربهر بیماران شفا دارد دلم
گفت با ما این همه تبعیض چیست؟گفتم انواع وفا دارد دلم
با خوشان رسم و آیین و بزکخوشه‌های ناسزا دارد دلم
با قوی‌قلبان جهد و راستیبوسه‌های بی‌هوا دارد دلم
هر چه حکم عشق جاری در منستبی‌هوا بر روح‌ها دارد دلم
از فروغ مشعل مردان عشقآتش بی‌انتها دارد دلم
نور می‌بارد به ره‌گم‌کردگانبینوایان را نوا دارد دلم
هر که را نزدیک شد دیدارهااز ره پنهان
دل گمراه من چه خواهد کرد با بهاری که میرسد از راه ؟ یا نیازی که رنگ میگیرد درتن شاخه های خشک و سیاه ؟ دل گمراه من چه خواهد کرد ؟ با نسیمی که میترواد از آن بوی عشق کبوتر وحشی نفس عطرهای سرگردان؟ لب من از ترانه میسوزد سینه ام عاشقانه میسوزد پوستم میشکافد از هیجان پیکرم از جوانه میسوزد هر زمان موج میزنم در خویش می روم میروم به جایی دور بوته گر گرفته خورشید سر راهم نشسته در تب نور من ز شرم شکوفه لبریزم یار من کیست ای بهار سپید ؟ گر نبوسد در این بهار
من معلم هستمهر شب از آینه ها می پرسم :به کدامین شیوه ؟وسعت یاد خدا را بکشانم به کلاس ؟بچه ها را ببرم تا لب دریاچه ی عشق ؟غرق دریای تفکر بکنم ؟با تبسم یا اخم ؟با یکی بود و نبود ؟زیر یک طاق کبود ؟یا کلاغی که به خانه نرسیدقصه گویی بکنم ؟تک به تک یا با جمع ؟بدوم یا آرام ؟من معلم هستمنیمکت هانفس گرم قدم های مرا می فهمندبالهای قلم و تخته سیاهرمز پرواز مرا می دانندسیب هادست مرا می خوانندمن معلم هستمدرد فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن همگی مال منست ،من مع
رویایم به هیچ جای حال این مملکت ورشکسته نمیخورد اما مأیوسانه و معصومانه باورشان دارم. اینکه رگه های باریک آب زلال کم کم این سیلاب گل آلود را رقیقتر میکنند و اینکه پلشتیها ریزریز راهشان را میکشند و میروند. 
دل بسته‌ام با همه ظرفیتم به کاهش 65درصدی تلفات چارشنبه سوری، به برف و بارانهای رحمت که امسال باریدند به هوایی که کمی کمتر ناپاک بود.
 به صدای ساز بچه ام و آواز آن بچه ام که جورند با هم و با من،
به چشمهایی که شسته میشوند زیر باران اشک و نامرا
 همه سخنها در چهار کلمه جمع است   
امام صادق ع فرمود:خداوند متعال به حضرت آدم ع وحی فرمود:من تمام سخن را درچهارکلمه برایت جمع میکنم.آدم عرض کرد:پروردگارا آنها چیست؟خداوند فرمود:یکم از آنها من هستمدوم از آنها تو هستیسوم از آنها میان من وتوستوچهارم از آنها میان تو ومردم استآدم عرض کرد:پرودگارا بیشتر بیان فرما تا بفهمم.خداوند فرمود:آنچه ازمن است اینست که مرا عبادت کنی وچیزی را شریک و همتایم نسازی.وآنچه ازتوست اینست که پاداش عمل تورا بدهم در رو
 
در مسیر راهی شیبدار
و سنگی
دختر کوچکی را دیدم
که برادر کوچکش را بر
پشت حمل می کرد
به او گفتم:"
فرزندم ، تو بار سنگینی را حمل می کنی"
مرا نگاه کرد و
گفت:" این بار نیست، این برادر منست."
 من متحیر ماندم.
کلام این دختر در
قلبم حک شد.
و هنگامیکه رنج مردم
مرا فلج می کند
و همه دل و جرئتم را
از دست می دهم
کلام آن کودک را به
خاطر می آورم
" این بار نیست
این برادر منست"

 
Sur un
sentier raide et pierreux,
j'ai
rencontré une petite fille
qui
portait sur le dos
son jeune
frère.
 
"
Mon enfant, lui dis-je,
tu portes
un lourd fardeau
اصبع بن نبافته از امیر المومنین ع  راجع بقول خدایتعلی  مرا و پدر و مادرت  را سپاسگزاری آشیانها واجب کرده آنهایند که علم از آنهایند که علم از آنها تراوش کند حکمت را  پس از مرگ خود بارث گذارند و مردم باطاعتشان مامورند و خدا پس از آن فرماید  سر انجام بسوی منست و سر انجام بندگان بسوی خداست راهنمایشهمان پدر وما در هستند سپس خدا روی سخن را متوجه پسر  خنتمه رفیقش نموده یعنی  عمر وا بو بکر زیرا خنتمه نام مادر عمر است و نسبت خاص وعام پیعمبرواسیر مردم
دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم
همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
دل به هر کس کی سپارم من در دلها مقیم
تا نتوانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم
آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی
آرزومندم که با هر آشنا بیگانه باشم
مرغ خوشخوانم وگر در حلقه زاغان نشینم
کی توانم لحظه ای در نغمه مستانه باشم
مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم
با چنین نامردمان بیگانه باشم یا نباشم  مهدی سهیلی
خداگو با خداجو فرق دارد
حقیقت با هیاهو فرق دارد
بسا مشرک که خود قرآن
حضرت بمن فرمود ایندونفر رک میشناسی عرصکردم اری اینهااهل بارا رما هستند واز طایفه زبدیه میباسدو عقیده دارند که شمشیر پیغمبر صلی الله علیه و اله نز.د عبد الله بن حسن است فرمود خدای لعنتشانکند دروغ مبگویند  بخدا که عبد الله بن حسن انرا ندیده نه با بک چشم نه با دو چشمش وپدرش هم انرا ندیده جز اینکه ممکن است انرا نزد علی بن حسین دیده باشد گر راست مبگوبند چه علامتی در دسته انست و چه نشانه. و اثری در لبه تیغ انست همانا شمشیر پیغمبر صلی الله علیه اله ن
نویسنده : اشکان ارشادی 
تا آنجا که بیاد دارم و همیشه همینجور بود تا اینکه بعداز سن بیست و پنج همه‌چیز دگرگون شد.
پرطرفدارش کنید چون به پاس زحمات مادرم است و قصد دارم نشانش بدم. تشکر  
خواهشا ، کسانیکه دو مطلب قبل رو نخواندند ، بخوانند تا بتوانند تشخیص دهند که چه میگذره ؛  همچنین لطف و منت بگذارند برای این مطلب و مطلبهای قبلی نظری بگذرانند چون مرا که برادر مسلمانشان هستم رو یاری می دهند. بقیه نیز به عمل مرا مشورت دهند و گذاشتن نظری عمومی با در
اسحاق جهانگیری از کمبود اختیاراتش در دولت گله کرد و گفت :من تا این لحظه اجازه برکناری منشی خودم را نداشته‌ام، پس از من انتظار نداشته باشید که وکیل و وزیر را تغییر دهیم.
اسحاق جهانگیری در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ به عنوان کاندیدای پوششی روحانی وارد عمل شد و در دفاع تمام قد از او سنگ تمام گذاشت ؛به گونه ای که برخی اصلاح طلبان را به فکر تغییر نامزد اصلی خود وا داشت .
او خود را فرمانده اقتصاد مقاومتی دانست و گفت : من فرمانده اقتصاد مقاومتی هستم. ر
راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار چنین روایت کرده اند :

که نویسنده و متفکری صادق نام که شهرت هدایت داشتی و زبان سنسکریت و تاریخ و علوم اجتماعی و طب گیاهی و ... نیک میدانستی در نخستین جملات رمان معروف خود " بوف کور " چنین می نگارد که :
" در زندگی زخمهایی است که روح را در انزوا آرام آرام می خورد و می خراشد ... "
این تعبیر حکایت روز و روزگار منست . هر روز و هر آن اتفاقی و حادثه ای روح و روان مرا می خراشد و سوهانش می کشد .
با خبر شدم دختر
رمان نجوای شیطاندانلود رمان نجوای شیطان اثر سپیده فرهادی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
گویند مرا خلق کردند از استخوان دنده چپ مردی به اسم آدم ، حوایم نامیدند یعنی زندگی ، تا در کنار آدم یعنی انسان همگام و یار باشم ، گویند میوه سیب را من خوردم ، شاید هم گندم را و مرا به سقوط انسان از بهشت متهم می نمایند ، بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب چشمان شان باز گردید مرا دیدند ، مرا در برگ ها پیچیدند مرا پیچیدند در برگ ه
نویسنده : اشکان ارشادی از کرمانشاه 
درخواست : سوالات آخر مطلب رو بخوانید و سپس نظر پر ارزشتان را بگذارید. همچنین گرچه بهترین نظر ، نظری هست که نوشته و بررسی بیشتری دارد ولی در چارچوب قانون بنویسید و پرهیز کنید از مقایسه های اقتصادی و سیاسی! چون این تنها پستی برای کسب مقادیری اطلاع و نظرسنجی هست و اصلا جنبه دیگری ندارد! پس اگر خواستید بجز نام ، مطالبی را به نظرتان افزوده کنید ملاحظه کنید و خیلی از جنبه‌های دیگر را لحاظ کنید و از ذکر مواردی همچ
✅قصه محمود کریمی و درس هایی برای انقلابی ها
محمود کریمی حکایتی در مناجات سحری گفت به این مضمون که معصوم برای جذب یک قمارباز، لحظاتی با او همراهی کرد. این حرف بهانه ای شد برای ضدانقلاب. مهم نیست؛ ماموریت دارد. اما برخی دلسوزان نیز این قصه را توهین به اهل بیت دانستند.✅بگذریم.عزیزانی که روشنفکرمنشانه دفاع از کریمی را قبیله گرایی می دانند وقت شان را نمی گیرم. اما از دیگر دلسوزان تقاضا دارم مختصری تا پایان متن همراه شوند. از این مداح محترم بگذری
 
من معلم هستم 
(✍️فریدون مشیری)
 
«من معلّم هستم»
زندگی ، پشت نگاهم جاریست
سرزمین کلمات ، تحت فرمان منست
قاصدک های لبانم هر روز سبزه ی نام خدا را به جهان می بخشد
 
«من معلّم هستم»
گرچه بر گونه ی من سرخی سیلی صد درد ، درخشش دارد
آخرین دغدغه هایم اینست :
نکند حرف مرا هیچ کس امروز نفهمید اصلاً؟
نکند حرفی ماند؟
نکند مجهولی روی رخساره ی تن سوخته ی تخته سیاه جا مانده ست؟
 
«من معلّم هستم» 
هر شب از آینه ها می‌پرسم :
به کدامین شیوه؟
وسعت ِیادِ خدا را
 
من معلم هستم 
(✍️فریدون مشیری)
 
«من معلّم هستم»
زندگی ، پشت نگاهم جاریست
سرزمین کلمات ، تحت فرمان منست
قاصدک های لبانم هر روز سبزه ی نام خدا را به جهان می بخشد
 
«من معلّم هستم»
گرچه بر گونه ی من سرخی سیلی صد درد ، درخشش دارد
آخرین دغدغه هایم اینست :
نکند حرف مرا هیچ کس امروز نفهمید اصلاً؟
نکند حرفی ماند؟
نکند مجهولی روی رخساره ی تن سوخته ی تخته سیاه جا مانده ست؟
 
«من معلّم هستم» 
هر شب از آینه ها می‌پرسم :
به کدامین شیوه؟
وسعت ِیادِ خدا را
#حدیث_مهدوی
حضرت فاطمه زهرا(س)
قال أبی لجابر بن عبد الله الأنصاری إن لی إلیک حاجة فمتى یخف علیک أن أخلو بک فأسألک عنها فقال له جابر أی الأوقات أحببته فخلا به فی بعض الأیام فقال له یا جابر أخبرنی عن اللوح الذی رأیته فی ید أمی فاطمة بنت رسول الله ص و ما أخبرتک به أمی إنه فی ذلک اللوح مکتوب فقال جابر أشهد بالله أنی دخلت على أمک فاطمة ع فی حیاة رسول الله ص فهنیتها بولادة الحسین فرأیت فی یدیها لوحا أخضر ظننت أنه من زمرد و رأیت فیه کتابا أبیض شبه لون
دانلود آهنگ جدید معین دلیری زیبای من
دانلود آهنگ معین دلیری به نام زیبای من کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده زیبای من با صدای معین دلیری از جوان ریمیکس
Download New Music Moein Daliri – Zibaye Man

آهنگ جدید معین دلیری در تاریخ ۸ تیر منتشر شد.
ساخته جدید این خواننده، زیبای من نام دارد.
موزیک در سبک پاپ قرار گرفته است.
امیدوارم از موزیک رضایت داشته باشید.
با آرزوی موفقیت بیشتر برای هنرمند عزیز.
متن آهنگ زیبا
 شعر درباره گل ها
خانه‌ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار.‏
آسمان مکثی کرد.‏
رهگذر شاخه‌ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:‏
‏« نرسیده به درخت،
کوچه‌باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه‌ی پرهای صداقت آبی است.‏
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر به در می‌آرد،
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره‌ی جاوید اساطیر زمین می‌ مانی ‏
و ترا ترسی شفاف فرا م
نویسنده : اشکان ارشادی 
تا آنجا که بیاد دارم و همیشه همینجور بود تا اینکه بعداز سن بیست و پنج همه‌چیز دگرگون شد.
پرطرفدارش کنید چون به پاس زحمات مادرم است و قصد دارم نشانش بدم. تشکر  
خواهشا ، کسانیکه دو مطلب قبل رو نخواندند ، بخوانند تا بتوانند تشخیص دهند که چه میگذره ؛  همچنین لطف و منت بگذارند برای این مطلب و مطلبهای قبلی نظری بگذرانند چون مرا که برادر مسلمانشان هستم رو یاری می دهند. بقیه نیز به عمل مرا مشورت دهند و گذاشتن نظری عمومی با در
 
من از تو می‌مردماما تو زندگانی من بودی
تو با من می‌رفتیتو در من می‌خواندیوقتی که من خیابان‌ها رابی هیچ مقصدی می‌پیمودم
تو با من می‌رفتیتو در من می‌خواندیتو از میان نارون‌ها گنجشک‌های عاشق رابه صبح پنجره دعوت می‌کردیوقتی که شب مکرر می‌شدوقتی که شب تمام نمی‌شد
تو از میان نارون‌ها، گنجشک‌های عاشق رابه صبح پنجره دعوت می‌کردی
تو با چراغ‌هایت می‌آمدی به کوچه ماتو با چراغ‌هایت می‌آمدیوقتی که بچه‌ها می‌رفتندو خوشه‌های اقاقی می‌
 
سال گذشته طی ماجراهایی که سلسله‌وار در اینستاگرام مینوشتم ( #فصل_تدریسی_ما ) به این مکاشفه قطعی با خودم رسیدم که باید تدریس در دانشگاه را کنار بگذارم. اما در آستانه شروع ترم استاد محبوبم اغفالم کرد!
گفتم: من برای معلمی ساخته نشده‌ام! گفت: بیا دستیار من شو! کلاس را من پیش میبرم! و من که بارها در موقعیتهای خاص تصور کرده بودم که الان اگر او بود چه رفتاری پیش میگرفت و با بچه‌ها چگونه تا میکرد؛ در مقابل چنین وسوسه‌ای کم آوردم و دوباره رفتم.
استاد
به نام خدای صبور
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
یکشنبه چهارم آذر ماه مقارن با تولد
پیامبر اسلام و البته 25 نوامبر، روز جهانی منع خشونت علیه زنان بود. طرفهای ظهر در
حال رفتن به مهمانی بودم که در ورودی کوچه ی نزدیک خانه مان ماشینی را دیدم که
راننده اش در حال کوبیدن مشت بر سر خانم بیچاره ای بود. من فقط روسری سیاه رنگ و
دستهای مچاله شده ی آن زن را به سختی از زیر داشبرد میدیدم. ضربه ها خیلی شدید و
پی در پی بود. بوقی زدم و از پشت پنجره بسته معترض شدم
شعر در مورد غم
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد غم برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم
آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم
گر مراد دل من را ندهد این گردون
همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم
شعر در مورد غم
زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه زخویشم از جفای غم تو
با عشق تو عهد ما چو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو
شعر در مورد غم و اندوه
ز بازا
کورش روی منبر رفته بود:
آهای ولایتی های سکولار اهای که آرمان طلبی تان بورژوایی است آهای سرمایه دارهای عدالت طلب آهای بسیجی های دن کیشوت کجایید؟
شماها توی این نظام سوپر رباخوار مدرن چطور می خواهید برای زنها و بچه ها جا باز کنید از روی ماشین حساب حالیتان می کنند که باید نصف مردم جهان را به دریا ریخت تا زمین گنجایش ریخت و پاشهای شما را داشته باشد ...نه الواطیها که حتی همین قیمه و قورمه ضیافت های هیاتی تان را...
کنار دستش دختری نشسته بود که بعدا فهم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها